داستان شماره دو-آواز طبیعت

توسط tabansho

آواز طبیعت چشمم را که باز کردم، آبی آسمان را دیدم با نوای سمفونی طبیعت با صدای گنجشکان و بلبلی که می نوازد روی شاخه بید کنار خانه. نسیمی ملایم می وزد و برگ ها می رقصند با این سمفونی زیبا. ناخودآگاه لبخند روی لبانم می آید. امروز چه روز زیبایی است. کاش همیشه زیبا…